مصاحبه با طراح آرم ( لوگو ) هما
ادوارد زهرابیان طراح نشانه هواپیمایی ملی ایران هما میباشد . او زمانی این اثر ماندگار را طراحی کرد که 22 سال داشت.
- آقای زهرابیان چه شد که به سراغ طراحی نشان هما رفتید؟
رشتههای هنری هیچ کدام از هم منفک نیست و هیچ رشتهای هم متمایز از سایر رشتهها نیست. زمانی که طراحی لوگو شرکت هما را طراحی کردم، مربوط به سال 1340 میشود که آن زمان هنوز وارد دانشکده هم نشده بودم. در شرف کنکور دادن بودم. رشتهام را که از دوران کودکی گزینش کرده بودم؛ معماری را دوست داشتم و برای اینکه بتوانم معماری بخوانم، بایستی دیپلم ریاضی میگرفتم. دوره دبیرستان در البرز بودم. اما همیشه مشغول شغل هنری بودم و نقاشی و طراحی و مجسمهسازی میکردم، الی حدی که میتوانستم نه اینکه بگویم زیاد عالی بود. دلخوشی من بود. این بود که نزدیک از بقیه رشتههای هنری مستحضر بودم. همان زمان هم که اعلان منتشر شد که یک چنین آرمی به مسابقه گذاشته شده، همانند اینکه یکی به من گفته باشد برو ببین چه شغل میکنی. اصلا به این امید هم نبودم که برنده بشوم، تنها دلم می خواست شرکت کنم.
من سفرهای زیادی داشتم و تقریبا تمام ایران را گشتهام، حتی همان سررسید بچگی. به انگیزه شغل پدرم که بیشتر در شهرستانها بود. شیراز خیلی میرفتم و با یادبود ها هنری آن ناحیه آشنایی داشتم. عکاسی هم در آن منطقه زیاد کرده بودم. طراحی آرم هما خود به خویش در ذهن من آماده بود. تنها چشم براه یک جرقه بود که این مسابقه پیش آمد. من هم بدون اینکه به برنده شدن فکر کرده باشم، در مسابقه کمپانی کردم. با استفاده از یک سری موتیفهای ایرانی طراحی کردم، چون اندیشه میکردم اگر این شرکت بخواهد نشانهای داشته باشد که معرف ایران در همه دانشمند باشد، حتما باید با تمام تاریخ ایران پیوند خورده باشد، یا یک چیزی باشد که اگر کسی دیدن آن را بشناسد.
این بود که با تعریفی که از موتیفهای ایرانی داشتم، بهترین الگویی که میشد گزینش کرد، پرندهای میتوانست باشد که یونیک باشد و این یونیک بودن پرنده را فقط در اسطورههای ایرانی، همانگونه که گریشمن هم در کتابهایش ذکر کرده است، من تنها در اریکه جمشید توانستم پیدا کنم. سرستون پرندهنمایی بود که سه خصلت متفاوت داشت: راز عقاب، گوشهای گاو و یالهای اسب داشت. شکلهای دیگری هم هست که ویژگیهای متفاوت داشته باشند، ولی این پرنده بیشتر به موضوع ما نزدیک بود. البته این را هم بگویم که آن موقع هنوز “هما” مصطلح نشده بود. این خویش به خویش وصل شد به هواپیمایی ملی ایران.
- یعنی شما به سه حرف ه ، م ، الف فکر نکردید که میشود هما ؟
چرا به هر حال سوژه ما هواپیمایی ملی ایران بود. ایران ایر هم آن هنگام نبود. این واژه هما در کتابهای گریشمن هم آمده است که اسم این پرنده است. ولی این خویش به خویش به هم مربوط شد.
- چطور از برگزاری مسابقه با تازه شدید؟
فراخوانش را روزنامه کیهان و اطلاعات چاپ کردند. حدودا پاییز 1340 بود. وقتی که آرم من انتخاب و ثبت شد، یک سال پس به من نامه دادند که شغل شما ثبت شده است. من حتی سرکاغذ هم برایشان با همان طرح هما طراحی کرده بودم و حتی شیوه جایگیری آرم روی بدنه هواپیما را هم توصیه کرده بودم. البته آن هنگام هواپیماها جت نبود، پروانهای و ملخی بود. قبل از فرستادن آرم، عکسی از آن گرفتم و بعد فرستادم ولی اکنون نمیدانم آن عکس کجاست. حتی برگزیدن رنگ هم کرده بودم. رنگی که من توصیه دیتا بودم آبی فیروزهای یا همان پروس بود، اما خوب الان سرمهای شده است.
- نوشته هواپیمایی ملی که درون آرم بود، خوتان طراحی کردید؟
آن موقع میگفتند که نوشته شرکت هواپیمایی ملی ایران، یک جوری در خویش آرم باشد که به عقیده من درست نبود. البته آن موقع روال این جور بود، تا هر چه اغلب بتوانند به بیننده بفهمانند که سوژه آرم چیست. اما به راستی نیازی نبود. این سوژه مربوط به سال 40 است و لغایت حال که نزدیک 46 – 47 سال از آن میگذرد. در این مدت هیچ وقت صحبتی نشده که طراح این آرم من هستم، کسی هم پروا نمیکرد. بعضیها هم که میدانستند، فکر میکردند من از این کشور رفتهام و اینجا نیستم. بعضی از کسانی که آگهیهایی برای هما طراحی کرده بودند، از این فرصت کاربرد کرده بودند و طرح را به اسم خودشان معرفی کرده بودند. نمیخواهم اسمشان را ببرم. آقای هوشنگ ارومیه، خودشان را طراح این آرم شناسایی کرده بودند.
خوب رفقا من میدانستند که این آرم را من طراحی کردهام و این یگانه از افتخارات من است. یک روز یکتا از دوستان به من تلفن کرد که ” فلانی نمیدانستم که ما را سرکار میگذاری! درون که میگفتی این آرم را تو طراحی کردی، برو بین در کتاب نشانههای آقای ممیز نام گرد سایر را به عنوان طراح آرم هما نوشته شده”. من رفتم کتاب را خریدم و دیدم که اسم من نیست. در حالی که به راستی دست و پایم از عصبانیت میلرزید، زنگ زدم به آقای ارومیه. گفتم فلانی هستم که گفت:” بجا نمیآورم، کارت چیه”. گفتم آن آرمی که شما به نام خودتان شناسایی کردهاید، من طراحی کردهام.
- این رویداد مربوط به چه سالی است؟
این داستان مال بیست قبل است. الی من گفتم که طراح هما من هستم، دستپاچه شد و گفت دستور بدهید من خدمتتان برسم و توضیح بدهم. من گفتم نیازی به توضیح نیست و تلفن را قطع کردم. بعد رفتم قبل آقای ممیز. گفتم آقای ممیز شما که میخواهی این شغل را بکنی یک سوالی چیزی میکردی، یک پرس و جویی میکردی، دست کم بگو که میخواهی این کتاب را چاپ کنی، که این چنین اشتباهاتی قبل نیاید. اکنون الان من هستم و توانستم این اشتباه را مشخص کنم اما شدنی است کسانی نباشند و سایرین هم ندانند و فردا روزی اصلا ایمان نکنند که طراح این آرم فلانی است. آقای ممیز گفت شما به چه دلیلی این حرفها را میزنید؟ من هم نامه هواپیمایی را نشان دادم و گفتم به این دلیل. من این آرم را طراحی کردم و این هم تنها دلیلش. نامه رسمی هواپیمایی را به ایشان دادم. خوب ایشان اطلاع نداشت که طراح این آرم من هستم. ایشان یک سری اطلاعات را از همدورهایها و دوستانش جمعآوری کرده بود و کتاب نشانهها را جمعآوری کرده بود. خوب البته زحمت زیادی هم کشیده بود.
- آقای ممیز چه کردند؟
آقای ممیز گفتند خوب یک فتوکپی از این نامه به من بدهید در نخستین کتابی که چاپ کردم این را روشنگری میدهم. بعدا آقای ممیز به من تلفن کردند که در ارتباط با آرم هما در فلان کتاب روشنگری دادند.
- منظورتان همین کاتالوگ مشاغل صنعت چاپ است که گاهنامه صنعت چاپ منتشر کرد؟ چون فقط در همین کتاب است که آقای ممیز در ارتباط با آرم هما نوشتهاند.
بله. من هم از ایشان سپاسگزاری کردم. در آینده به خاطر آشنایی کلی ملت با آرم هواپیمایی ملی و اینکه خود شرکت هم دانستن کرد دیگر نیازی نیست روی پایه این آرم، نوشته هما باشد و بهتر است که حذفش کنند. اکنون که ممکن است آن آقا این نوشته را حذف کرده باشد و به خاطر این پیشه عنوان طراح هما را به خودش دیتا باشد!
- تا جایی که اطلاع دارم، دوره متوسطه را در البرز گذراندهاید؟
دبیرستان البرز آن سررسید یک جوری بود و کس که میخواست هر روز برود مدرسه، فکر میکرد میخواهد برود پای دار! آقای مجتهدی آنجا به راستی نسق میگرفتند از بچهها. حالا بچهها با اعصاب راحت میروند سر کلاس. ما هر لحظه میترسیدیم که غضب آقای مجتهدی، مدیر دبیرستان یا آقای افشار، ناظم، ما را بگیرد و محروم از تحصیل و محروم از کلاس و بشویم.
- واقعا این رویداد میافتاد که کسی را از دبیرستان یا از کلاس بیرون کردن یا محروم کنند یا تنها در کران ترساندن بجهها بود؟
بله. خود من احد از اینها بودم که یک هفته از کلاس آموزه محروم شدم! آنهم به خاطر اینکه تنها سر کلاس حرف زده بودم. فکر میکنم سنه 1330 یا 1331 بود. جریانات سیاسی خیلی شدید بود و البرز هم خودش یک قطب آشوب بود. هر کسی را به دبیرستان البرز مسیر نمیدادند، مگر آشنا و پارتی داشت. خانواده ما هم دوستان فرهنگی داشتند که مرا به البرز معرفی کردند.
اوائل آغاز مدرسه بود و هنوز یک ماه نشده بود که یک روز راز کلاس نقاشی من با بغلدستیام، نمیدانم راجع به چه چیزی گفتگو میکردم که آقای دولتشاهی، معلم نقاشیمان آتشاش من را گرفت، به من گفت بی درنگ برو بیرون قبل آقای افشار، پدر و مادرت را بگو بیایند. والد و مادرم آمدند مدرسه، غمگین بودند که چی شده. به والد و مادرم گفته بود که این آنقدر گفتگو میکند که کلاس را به هم میریزد. من که اصلا در کلاس صحبت نمیکردم، اکنون یک بار این اتفاق افتاد. سرانجام یک هفته پشت در کلاس ایستادیم لغایت پس فرمان دادند بروم راز کلاس. پس آقای دولتشاهی رویت که نقاشی من از کل بچههای کلاس بهتر است، خیلی با هم صمیمی شدیم. حتی بعدا در مسابقه طراحی آرم دبیرستان البرز، طرح مرا پذیرفتند و من طراحی کردم.
- نسخه اصلی این آرم را دارید؟
نه ندارم. عکساش را ممکن است در عکسهای باستانی بتوانم پیدا کنم. من کوه دماوند را کشیدم چون سمبول(لاتین) و آرم سلسله کوههای البرز است. در یک کادر دایره که به دو زبان فارسی و انگلیسی اسم دبیرستان البرز تألیف شده بود. یک کتاب مفتوح شده حوزه دماوند بود و جلوی اینها یک مشعل صریح را طراحی کردم. دولتشاهی از این خوشش آمد و این را برنده اعلام کرد. بابت جایزهاش هم فکر کنم یک دوره شهریه نگرفتند.
- بابت طراحی آرم هما چقدر جایزه گرفتید؟
بابت طراحی آرم هما پانصد تومان دادند، که کم نبود. البته زیاد هم نبود. چون اگر میخواستند جایزهای درخور بابت هزینه طراحی لوگو بدهند، مثلا باید ده هزار تومان میدادند.
- هیات داوران آرم هما را میشناختید و اصلا آگاهی داشتید؟
من این مطلب را ده پانزده سال پیش فهمیدم که یکی از اعضای هیات ژوری، آقای هوشنگ سیحون، رییس دانشکده هنرهای زیبای آن زمان بودند. تا آنجا که متوجه شدم اصولا گزینش آرم توسط ژوری دانشکده هنرهای زیبا سپریدن شد. آن را هم از اینجا متوجه شدم که احد از رفقا من که در محافل آقای سیحون را میدید، آقای سیحون بهش گفته بود که فلانی احد از هم کیشانت برنده شد! و این در خاطرش باقیمانده بود و بعدا برای من تعریف کردند .
تالیف : لوگونگار